یک فروشنده سنگ قبر گفته: «هم اکنون سنگ مرمر صورتی گرانترین سنگ قبر بازار است. برخی حاضرند ۵۰ تا ۶۰ میلیون تومان برای یک سنگ هزینه کنند. شاید برایتان جالبتر باشد که بدانید حتی ما مشتریهایی داریم که تاکید دارند باید حتماً در سنگ قبری که برای نزدیکانشان سفارش میدهند از آب طلا در نوشتههایش استفاده کنیم که خود این موضوع هزینه بیشتری برایشان خواهد تراشید.»
چرایی هزینه میلیونی برای سنگ قبر
گاهی با مخارج گزاف و غیرضروری حتی در زمانهای رکود اقتصادی یا زمانی که بسیاری از افراد با فقر و گرانی دست و پنجه نرم میکنند، مواجه میشویم که ما را به تعجب وامی دارد و از خود میپرسیم، به راستی چرا اینگونه است و تبعات آن چیست؟ حدسهایی میزنیم و احساساتی از سر خشم، افسوس و حسرت یا حتی غبطه خوردن و حسادت بروز میدهیم یا برچسب تازه به دوران رسیده و اسراف کار و مرفه بیدرد به آنها میزنیم. واقعیت این است که گاهی ثروت و قدرت میخواهند حتی بعد از مرگ هم خود را اثبات کنند و جاودانه شوند و نمیخواهند باور کنند دنیا فانی است و همه در آخر کار یک منزل دارند. پیام این افراد این است که ما را ببینید که متفاوت هم میمیریم و سنگ قبر متمایز ما نشان این تشخص و برتری ماست. این برتری از همان نوعی است که فراعنه با مومیایی کردن اجسادشان به دنبال آن بودند تا نپوسند و قدرت خود را با خود از این دنیا به آن دنیا ببرند و زندگان را به احترام گذاشتن به یک مرده و یادآوری قدرت او وادارند. این حس تمایزبخشی نه تنها فرهنگی نیست که ضد فرهنگی است.فردوسی، حافظ، شکسپیر و... نام خود را جاودانه کردند منتها با آثارشان و سرمایه فرهنگی معنوی خویش که هویت یک ملت را میساخت اما قبر لوکس نشان خودباختگی فرهنگی و تلاش برای جاودانه کردن سرمایه اقتصادی است که انسان را یاد قارون میاندازد که میخواست ثروتش را با خود دفن کند. این امر نشانه تهی شدن عمل این انسانها از معنا و غلتیدن در بی معنایی و بحران هویت انسانی است که تعریفی به جز پول ندارد: او (شخص متوفی) و بازماندگانش با نماد سنگ قبر لوکس، وجود انسانی خود را به پول تقلیل میدهند و اعلام می کنند که «ما را با پول تعریف کن و بسنج».
آسیبهای جامعهشناختی این اتفاق
طبیعتا قشری از جامعه با مشاهده این موارد نه تنها در خود احساس کمبودی نمیکنند که خدا را شکر میگویند که آنها را تا بدین حد ظاهربین و اهل تفاخر قرار نداده است. آنها درس عبرت میگیرند و معنای حقیقی مرگ را میفهمند و این کار را به سخره و انتقاد میگیرند اما در میان قشری دیگر که ادراک متفاوتی دارند، حس محرومیت، تبعیض و نابرابری شدید شکل میگیرد که گویای فاصله طبقاتی شدید و روز افزون است و حتی خود را به عرصه مرگ و ترک این دنیا رسانده است. مشاهده این موارد باعث بروز احساس حقارت و خشم در آن ها میشود یا خشمی فروخورده به احساسات منفی قبلی آنها می افزاید که مانند آتش زیر خاکستری میماند که منتظر انتقامجویی از آنها یا از کل جامعه میماند. حس نابرابری و نبود عدالت اقتصادی پررنگتر جلوه می کند و زندگی نیز معنای خود را از دست میدهد زیرا ثروت دست و پا میزند تا از مرگ جلو بزند ولی نمیتواند، پس در دنیای زندگان تفرقه بیشتر میاندازد و فخر فروشی میکند.