مصطفی داننده در ادامه در عصر ایران نوشت: نمیدانم دیگر چه اتفاقی باید میافتاد که حضرات مسؤول در این ماجرا، قلم به دست میگرفتند و استعفا نامه خود را مینوشتند و در برابر مردم خم میشدند و عذرخواهی میکردند.
دیگر خسته شدیم از بس که نوشتیم اگر چنین اتفاقی در بسیاری از کشورهای دنیا اتفاق میافتاد، مقامهای مسؤول استعفا میدادند.
به خدا خسته شدهایم. مدیریت که بلد نیستید که اگر بلد بودید ما شاهد این چنین حوادث تلخی نبودیم، آیا عذرخواهی و استعفا هم بلد نیستید؟
عکس سارا ابوالفتحیراد دختر دانشجویی که در آن روز نحس، جلسه دفاع پایان نامهاش بود در کنار پدرش، دیدید؟ میدانید مادر این دختر چه حسی دارد؟ به خاطر کمکاری شما، به خاطر کم توجهی شما، به خاطر سهلانگاری شما، حالا نه دختر دارد نه شوهر. او به جای شام فارغ التحصیلی دختر، حلوای سارایش را درست کرده است.
این صندلیها و پستها چه دارد که نمیتوانید از آن دل بکنید؟ داغ بر دل نشسته است و مدیران ما درگیر دعواهای سیاسی خود هستند. آن یکی از تله کابین حرف میزند این یکی از تازه آمدنش به دانشگاه!
نمیدانم مسؤولان به ویژه روسای دانشگاه، چگونه در محیط دانشگاه رفت و آمد میکنند در حالی که رد خون دانشجویان تا ابد در آن مسیر مانده است.
خون این 10 نفر خاک آن جاده را رنگین کرده است.
وقتی مصاحبه مسؤولان در این باره را میبینیم و میخوانیم همه در حال فرافکنی و انداختن تقصیر بر گردن دیگری است. همه میخواهند بگویند ما نبودیم. همه کسانی که از گذشته تا به امروز در دانشگاه آزاد مسؤول بودند در این حادثه مقصر هستند و باید پاسخگو باشند. مدیران فعلی به خاطر عدم نظارت بر پیمانکار و مدیران قبلی به خاطر ساختن چنین دانشگاهی و چنین جادهای.
وقتی از استعفا و عذرخواهی حرف میزنیم برای آرام شدن وجدان خود و قسمتی از آلام خانوادههایی است که عزیزان خود را از دست دادهاند و گرنه که شما باید در دادگاه به خاطر کمکاری، سهل انگاری و مرگ 10 نفر پاسخگو باشید.
باید پاسخگو باشید که چرا از اتوبوس فرسوده استفاده کردهاید؟ چرا هیچ فکری برای آن جاده نکردهاید؟ و هزار سوال دیگر که باید به آنها جواب بدهید.
هنوز داغ سه دانش آموز دختری که در زاهدان در آغوش هم سوختند، تازه است. سه دانش آموزی که قربانی سهلانگاری مدیران مدرسه و آموزش و پرورش شدند و حالا هم داغ اتوبوس وحشت در دانشگاه آزاد علوم تحقیقات تهران.
به جای مصاحبههای پشت سر هم، استعفا بدهید، بروید و به دادگاه پاسخگو باشید لطفا. به قول سعدی:
«به سکندر نه ملک ماند و نه مال / به فریدون نه تاج ماند و نه تخت
بیش از آن کن حساب خود که تو را / دیگری در حساب گیرد سخت»