این بخشی از گفتههای صریح محمد هاشمی است. «محمد»، آخرین فرزند میرزا علی بهرمانی، را پیش و بیش از هر عنوانی بنا به نسبت اخوتش با آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی میشناسند؛ همان روحانی کرمانی که همواره «عضو هیأت رئیسه» انقلابی بود که اینک سیوهشتساله شدنش را بدون حضور او جشن میگیرند. برادر بزرگتر محمد هاشمی، هشت سال در جایگاه ریاست مجلس، برای جمهوری اسلامی قانون تصویب کرد و پیش از پایان دوره سوم ریاستش در قوه مقننه، بخت خود را در نخستین انتخابات ریاستی قوه مجریه آزمود و با در دستگرفتن دولت، همان قوانینی که خود تصویب کرده بود، به اجرا گذاشت و همزمان با ریاست بیستوهفتسالهاش بر مجمع تشخیص مصلحت نظام، اختلافات میان شورای نگهبان و مجلس را نیز حل میکرد.
اما محمد که پیش از انقلاب، برای ادامه تحصیل در دانشگاه برکلی، ۱۰ سالی در آمریکا سکونت داشت و در همان دوران «انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا» را نیز پایهگذاری کرد، با بالاگرفتن تبوتاب مبارزات انقلابی مردم، به ایران بازگشت و پس از اعدام صادق قطبزاده، ریاست سازمان صداوسیما را تا سال ۱۳۷۳ بر عهده گرفت. او با عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام و پذیرش ریاست دفتر برادرش، بیش از گذشته و بیش از هر شخصیت دیگری در جریان اقدامات و فعالیتهای آیتالله هاشمی قرار گرفت.
او در گفتوگویش با ایسنا با اشاره به برخی جزئیات مربوط به شب درگذشت برادرش، وجود هرگونه ابهام و تردیدی را در زمینه فوت «آیتالله» رد کرد و انتشار اخباری مبنی بر ارائه درخواست خانواده مرحوم هاشمی برای کالبدشکافی را نیز نادرست دانست. محمد هاشمی با تأکید بر اینکه آیتالله هاشمی «مشکل عروق نداشتند»، این نکته را نیز یادآور شد که «البته موضوع مشکل قلبی یک بحث و موضوع مشکل عروقی بحثی دیگر» است. رئیس دفتر آیتالله هاشمی در نهایت با رد «شایعه قتل» رئیس سابق مجمع تشخیص مصلحت نظام، نشر اینگونه «شایعات» را مصداق ضربالمثل «در دروازه را میتوان بست اما در دهان مردم را نه»، توصیف کرد. اما در پاسخ به این پرسش که آیا از برادرش وصیتنامهای سیاسی نیز به یادگار مانده است، پاسخی محکم و قطعی ارائه نکرد.
محمد هاشمی، در این گفتوگو به بخشهایی از منظومه فکری و عملی آیتاللهِ فقید اشاره و نقل قولهایی کلیدی از وی بازگو کرد؛ مثلاً آنجا که آیتالله هاشمی گفته بود ردصلاحیت سیدحسن خمینی «ناسپاسی» است، یا آنجا که توضیح میداد چرا از مقطعی به بعد، «نمازجمعه» از حضورش محروم شد. او که خود سابقه ریاست بر سازمان صدا و سیما را در کارنامه دارد، درباره رویکرد متناقض این رسانه نسبت به آیتالله هاشمی در قبل و بعد از درگذشت وی، توضیح داد که رؤسای صداوسیما اساساً «مجری» هستند، نه «تصمیمگیر». این عضو خانواده هاشمی رفسنجانی، همچنین توضیحات مبسوطی درباره ثروت شخصی آیتالله و خانواده و خاندان وی ارائه داد؛ جزئیاتی که شاید تاکنون درباره داراییهای هیچیک از شخصیتهای کشور با این شفافیت ارائه نشده باشد.
ما کمتر از اسامی خواهران و برادران آیتالله هاشمی اطلاع داریم، شما چندمین برادر آیتالله هستید و به جز شما ایشان چند خواهر و برادر داشتند؟
من آخرین برادرم. خانواده ما ۱۱ نفر بود. ۵ برادر و ۴ خواهر که در این ۹ نفر، من آخرین اولاد هستم . یکی از برادرهای مان به نام قاسم پیش از انقلاب، درسال ۵۴ به نوعی سربه نیست شد. حاج قاسم به انجام کارهای آقای هاشمی در دورران مبارزه و سرپرستی خانواده های زندانیان سیاسی می پرداخت و علی آقا نیز پسر ایشان است.
همچنین یکی از خواهرهای مان هم مرحوم شده است که الان با درگذشت آیتالله هاشمی، سه خواهر با سه برادر باقی مانده اند. اسامی برادران اکبر و قاسم ، محمود، و احمد است خواهران نیز، فاطمه خانم که به رحمت خدا رفته اند و طیبه و طاهره و صدیقه نیز باقی مانده اند که البته هیچ کدام جز من، در جایی مسئولیتی به عهده ندارند.
چندی قبل عکسی از پیکر آیتالله هاشمی منتشر شده است که در آن، چهره ایشان کبود به نظر میرسید، علت چه بود؟
این عکس، دستکاری شده است. من نخستین کسی بودم که در بیمارستان بالای سرشان رفتم. ایشان همان شرایطی که به لحاظ ظاهری در بیمارستان داشتند، همان شرایط را زمانی که در آراگاه ابدی قرارشان دادیم و خود من رویشان را کنار زدم، حفظ شده بود و اثری از زخم دیده نمیشد.
از خبر درگذشت آیتالله چطور آگاه شدید؟ آخرین بار چه زمانی با آیتالله دیدار کرده بودید؟
من همیشه در دفترشان بودم و ایشان را هر روز میدیدم. روز یکشنبه هم ایشان را دیدم. آن روز، روز ملاقاتهای معمولی ایشان بود و حدود ساعت ۱۲ یا ۱۲ و ۳۰ دقیقه بود که آقای هاشمی، وزیر بهداشت زنگ زدند و گفتند کاری فوری با آیتالله دارم و میخواهم ایشان را ببینم. ما به حاجآقا اطلاع دادیم و ایشان اظهار کردند که بیایند تا ملاقات انجام شود اما وقتی موضوع را به وزیر بهداشت منتقل کردیم، گفتند که میخواهم ناهار را با آیتالله باشم که حاجآقا هم پاسخ دادند بسیار خوب، بیایند تا نهار را با هم صرف کنیم. در نهایت وزیر بهداشت حدود ساعت یک به مجمع تشخیص مصلحت نظام آمد و تقریباً تا ساعت ۲ یا ۲ و نیم، حضور داشت، صحبتهایش را انجام داد و رفت.
پس از این ملاقات، آیتالله کمی استراحت کردند و سپس رئیس یکی از دانشگاههای آزاد در شهرستانها که به تهران آمده بود تا ایشان را ببیند، ملاقاتی انجام داد و رفت.
ساعت از ۴ عصر گذشته بود که آیـتالله از مجمع حرکت کردند و من هم به مؤسسه درمان سرطان آمدم تا ملاقاتهایم را انجام دهم. بعد از اینکه کارم تمام شد، در راه منزل بودم و به نزدیکیهای خانه رسیده بودم که محافظین آیتالله زنگ زدند و گفتند حال حاجآقا خوب نیست و ایشان را به بیمارستان بردهایم و گفتیم که به شما هم اطلاع دهیم. من سوال کردم کجا بردهاید؟، گفتند در اورژانس بیمارستان شهدای تجریش بستری شدهاند. من آن موقع با بیمارستان فاصله چندانی نداشتم، در واقع بالای تجریش و اول خیابان دربند بودم که چون این خیابان یکطرفه بود، مسیر را ادامه دادم و در نهایت حدود ۶ یا ۷ دقیقه بعد به بیمارستان رسیدم.
وقتی رسیدم، دیدم بیمارستان شلوغ است و پرستاران و پزشکان زیادی مشغول فعالیت هستند و داخل دهان و بینی آیتالله لوله اکسیژن قرار دادهاند و مشغول شوک واردکردن به سینهشان هستند و عملیات احیا را انجام میدهند. من از یکی از پزشکان پرسیدم آیا آثار حیات در آیتالله وجود دارد؟ که او پاسخ داد از وقتی که ایشان را آوردهاند، نه؛ اما تلاشمان این است که عملیات احیا را با موفقیت انجام دهیم. آنها به تلاش خودشان ادامه میدادند اما خاطرم هست که بدنشان رنگی معمولی داشت وصورتشان هم خیلی معمولی وعادی بود و جای کبودی بر روی آن دیده نمیشد. طوری که انگار خوابیده بودند.
یک ربع تا ۲۰ دقیقه گذشته بود که دکتر قاضیزاده هاشمی هم آمد و سپس دکتر طباطبایی و دو سه پزشک دیگر نیز بر بالین آقای هاشمی حاضر شدند و به کارشان ادامه میدادند. من هم گاهی سوال می کردم که آیا توفیقی داشتهاند یا نه؟ که پاسخشان منفی بود. حتی بر روی مانیتور هم وقتی حرکت شوک داده می شد، علائمی ظاهر میشد که به نظر میآمد علائم حیات باشد اما وقتی سوال میکردیم، میگفتند این تاثیر عملیات شوک است و قلب هنوز خودش به کار نیفتاده است.
پس از اینکه وزیر بهداشت آمدند و مدتی به تلاش برای احیا ادامه دادند، مشورتی با سایر پزشکان کردند و گفتند ادامه عملیات فایدهای ندارد و آن را متوقف کردند. در همین زمان بود که آقای روحانی و آقای جهانگیری هم به بیمارستان آمدند.
شما نخستین نفری از خانواده آیتالله هاشمی بودید که بر بالینشان حاضر شدید؟
من اولین نفر از خانواده بودم و غیر از محافظین هیچکس زودتر از من، بالای سر ایشان نرسید.
برخی رسانههای ضد انقلاب پس از درگذشت آقای هاشمی، به گفتوگوی کوتاه شما با ایسنا که دقایقی پیش از درگذشت مرحوم هاشمی، انجام شده بود استناد میکردند و میگفتند این موضوع که شما در آن مصاحبه به بهبودی تدریجی حال ایشان اشاره کردهاید، اما آیتالله دقایقی بعد فوت کردهاند، بسیار عجیب است، نظر خودتان چیست؟
در بیمارستان یکبار علائم حیاتی از شصت تا هفتاد به نود رسید که پزشکان این موضوع را به من اطلاع دادند و این اتفاق همان زمانی افتاد که شما به من زنگ زدید و حال ایشان را پرسیدید. در همان زمان هم مرتب من با همسر و خانوادهام در تماس بودم که به شما هم گفتم حال ایشان رو به بهبودی است؛ اما بعد از آن تماس وقتی از یکی دو نفر از پزشکان پرسیدیم گفتند آن علائم حیاتی تنها مربوط به شوک میشده است و خود قلب به کار نیفتاده است.
برخی معتقدند علت مرگ آقای هاشمی خفگی در استخر بوده است...
نه. خفگی نبود. من وقتی علت را پرسیدم، گفتند که ایست قلبی بوده است اما زمانی این اتفاق افتاد که ایشان در استخر بودند.
محافظین هیچوقت در استخر با ایشان نبودند؟
نه. محافظین هیچوقت نبودند.
آیا آقای هاشمی پیش از مرگ، مشکل قلبی هم داشتهاند؟ چون در خاطراتشان یکبار به حالتی، مشابه گرفتگی قلبی اشاره میکنند.
مشکل قلبی نداشتند. فقط یکبار در سال ۱۳۷۹ یعنی حدود ۱۷ سال قبل آنژیوگرافی کردند و قلب ایشان مشکلی نداشت. اخیراً هم پزشکی ایرانی که ساکن آمریکا بود و اگر اشتباه نکنم دکتر شفیعی نام داشت، دستگاهی شبیه آنژیوسیتی آورده بود و از آنجا که توسط دختر حاجآقا، یعنی فاطمه خانم به ایران دعوت شده بود؛ آیتالله را هم چکاپ کرد و گفت که ایشان مشکل عروق ندارند که البته موضوع مشکل قلبی یک بحث است و مشکل عروقی بحثی دیگر، اما آنطور که دکتر شفیعی میگفت، آیتالله شرایط مساعدی داشته است.
آیا خانواده درخواست کالبدشکافی بدن آیتالله را داده بودند؟ و اینکه آیا به صورت قانونی بیمارستان باید مجوز تدفین را خودش صادر میکرد یا نه؟
بیمارستان مجوز تدفین را به عنوان ایست قلبی صادر کرد و وقتی قضیه در بیمارستان شهدا تمام شد، چون این بیمارستان نزدیک میدان تجریش بود و آنجا هم محله شلوغی است، تصمیم گرفتیم پیکر آیتالله را به بیمارستان قلب جماران منتقل کنیم. البته صدور گواهی فوت و تدفین و سایر تشریفات در همان بیمارستان شهدای تجریش انجام شد اما کار غسل و کفنکردن آیتالله همان شب و در حسینیه جماران صورت گرفت و پیکر ایشان ۳۵ تا ۳۶ ساعت در حسینیه بود.
خانواده درخواست کالبدشکافی نداده بود؟
نه. درخواستی نداده بود.
وزیر بهداشت در همان شب درگذشت آقای هاشمی، در مصاحبهای با خبرنگاران گفت که همراهنبودن یک تیم پزشکی با آیتالله، «سهلانگاری» بوده و حتی سخن از وجود پرونده پزشکی آیتالله به میان آوردند، اما فردای آن شب، سخنان خود را نقض کرد و گفت هیچ پرونده پزشکی وجود ندارد و دلایل مرگ آیتالله کاملاً مشخص است. نظر شما چیست؟
تیم پزشکی همراه ایشان نبود. ایشان هیچوقت تیم پزشکی نداشتند که همراهیشان کنند. ممکن است سایرین یک تیم پزشکی همراهشان راه بیاندازند، اما ایشان چنین نبود. وقتی هم که در مجمع بودند ما تیم پزشکی نداشتیم. همانطور که آقای توسلی در جلسه مجمع سکته کردند و افتادند و ما ایشان را به بیمارستان شهید شوریده بردیم چرا که در مجمع، پزشکی برای معالجه ایشان وجود نداشت. در هر صورت اینکه ضرورتاً آیتالله هاشمی باید تیم پزشکی میداشتند، حرف دیگری است.
به هر حال خیلی چیزها باید همراهشان میبود که نبود. اما اینکه آن روز تیم پزشکی همراهشان نبوده، حرف درستی نیست. ایشان هیچ وقت تیم پزشکی نداشت، مخصوصاً که در فاصله دفتر کار تا خانه، پزشکی ایشان را همراهی نمیکرد. ممکن بود که وقتی به سفری میرفتند و از استانی به استان دیگر مسافرت میکردند، در هواپیما یک پزشک ایشان را همراهی میکرد اما برای تردد در داخل شهر هیچوقت پزشکی به همراه نداشتند.
آیتالله به صورت مرتب برنامهای برای چکاپ داشتند؟
ایشان ادواری چکاپ میکردند و برای این کار به همان بیمارستان قلب جماران سر میزدند و حدود هر ششماه تا یکسال، یکبار این کار را میکردند. به طور کلی همه فاکتورهای سلامتشان خوب بود. تنها دیابت داشتند که پیش از این با یکی، دو قرص آن را کنترل میکردند اما دو، سهماه آخر، مصرف انسولین به ایشان تجویز شده بود.
آقای هاشمی درباره محل دفنشان توصیهای داشتند؟
من صحبتی شنیدم که از قول آقا مهدی طباطبایی مطرح شده بود و ایشان میگفت من وقتی با آیتالله هاشمی صحبت میکردم، مطرح کرده بودند که علاقه دارند در قم دفن شوند اما خود من وقتی از آقای طباطبایی پرسیدم، گفتند آقای هاشمی چنین موضوعی را مطرح نکرده بودند.
در وصیتنامه نیز محل تدفین تعیین نشده است و تنها آقا محسن را وصی خود قرار داده بودند که همان شب که از دنیا رفتند، بحث محل تدفین نیز مطرح شد و قرار بر این گذاشته شد که اطلاعیهای برای محل دفن و زمان مکان تشییع داده شود که ابتدا زمان تدفین را روز سهشنبه تعیین کردیم اما در مورد محل تدفین دو نظر وجود داشت. برخی میگفتند در قم دفن شوند و برخی دیگر حرم امام (ره) را ترجیح میدادند. خانواده نیز بیشتر علاقه به حرم امام (ره) داشت که نزدیکتر بود و سهولت رفتوآمد به آنجا بیشتر.
زمانی که بحث تدفین در قم هم مطرح بود، برخی مراجع پیغام دادند که تهران برای ایشان مناسبتر است، چرا که آیتالله هاشمی فقط یک روحانی نبود بلکه شخصیتی سیاسی هم به شمار میآمد و به همین دلیل ممکن است وقتی نمایندگانی از کشورهای خارجی میآیند و میخواهند ادای احترامی به مزار ایشان کنند، در حرم حضرت معصومه (س) این کار با مشکلاتی همراه شود و انجام نشود، بنابراین در تهران، فضا از این جهت مناسبتر به نظر میرسد که در نهایت این موضوع مطرح شد و تصمیم نهایی نیز با آقا محسن بود که وصی آیتالله بودند و ایشان هم بعد از مشورت با خانواده و همسر حاجآقا، تهران را پذیرفتند.
وصیتنامه آقای هاشمی قرار است منتشر شود؟
وصیت مفصلی نیست. یک برگه است که مواردی دیگر هم جدای از آنچه محسن آقا قرائت کردند در آن موجود است که ممکن است بخواهند آن را منتشر کنند یا منتشر نکنند. من از این موضوع اطلاعی ندارم.
در وصیتنامه تنها به خانواده توصیه شده و حرف دیگری گفته نشده است؟
من وصیتنامه ایشان را نخواندهام. قبلاً هم ندیده بودم و در این چند روزه هم حالوهوایم برای خواندن وصیتنامه ایشان مناسب نبوده است.
اخباری غیررسمی مبنی بر وجود یک وصیتنامه سیاسی از آیتالله هاشمی مطرح شده است، شما این اخبار را تا چه اندازه درست میدانید؟
من این وصیتنامه را ندیدهام و اطلاعی ندارم. آن شب که به دنبال وصیتنامه ایشان میگشتند، تنها یک برگ وصیتنامه پیدا کردند که تاریخش نیز برای همان سال ۷۹ است که میخواستند آنژیوگرافی کنند و ظاهراً در پایان آن نیز گفتهاند که اگر اجل مهلت دهد، این وصیتنامه را تکمیل میکنم اما ما تکمیلشده آن را ندیدیم. این وصیتنامه فعلی هم در یک برگه «A۴» و به صورت دستنویس است.
امکان دارد وصیتنامه دیگری هم وجود داشته باشد؟
احتمال هر چیزی را میشود داد. ایشان کتابخانه بزرگی داشت که کتابهای زیادی در آن بود و حدود هفت یا هشت هزار جلد را در بر میگرفت. بنابراین میشود گفت که ممکن است وصیتنامهای نوشته باشند و جایی میان کتابها گذاشته باشند که ما هنوز فرصت نکردهایم تمامی کتابها را بگردیم.
کتاب ها در حال حاضر در دسترس خانواده است یا در دفتر مجمع باقی مانده؟
کتابها چون وسایل شخصی آیتالله است به خانه آورده میشود.
شب اول فوت ایشان اخباری منتشر شد مبنی بر اینکه بخشی از اسناد موجود در دفتر ایشان را جابجا کردهاند، آیا خانواده به این اسناد و آنچه که مربوط به شخص آیتالله هاشمی است، دسترسی دارند یا خیر؟
آنطور نبوده است که اسناد خاصی جابجا شود. اسناد مجمع دو دسته است. یکسری اسناد اداری است که مربوط به جلسات و روال کار اداری مجمع است و یک سری اسناد هم شخصی است و مربوط به گفتهها و خاطرات و مسائل شخصی آیتالله هاشمی میشود که به مجمع ارتباطی ندارد. این دو دسته از هم تفکیک شدهاند. اسناد مجمع، در مجمع میمانند و اسناد شخصی هم به خانواده تحویل داده میشود.
ماجرای پلمپ دفاتر مشاوران آقای هاشمی پس از درگذشتشان، چه بود؟
آیتالله در مجمع، یک اتاق ملاقات، یک دفتر کار و یک اتاق استراحت داشتند که وقتی ایشان از دفترشان در طبقه بالا به پایین میآمدند تا حتی برای یک ساعت، ملاقاتی داشته باشند، محافظان، دفتر ایشان را در طبقه بالا پلمپ میکردند و روز یکشنبه هم که از مجمع خارج شدند، دفترشان بسته بود و الان هم این دفتر بسته است. این یک بحث حفاظتی است و بقیه دفاتر مجمع، مثل دفتر من یا منشی یا محل ملاقات که در آنها بحث حفاظتی وجود نداشته است، همچنان دایر هستند.
آنچه مربوط به پلمپ دفاتر مشاوران ایشان میشود درمرکز تحقیقات استراتژیک انجام شد که یک طبقه از این مرکز در اختیار مشاورین حاج آقا و پسرشان آقا یاسر بوده است که آن طبقه بعد از رحلت آقای هاشمی توسط مدیریت مرکز پلمپ شده و بعد نیز اعلام کردند که باز میکنیم تا بیایید و هر آنچه میخواهید، ببرید. بحث پلمپ دفاتر را بیهوده بزرگ کردند . مشکلی درمیان نبود. مسئول تیم حفاظت ایشان در مجمع هرگاه آیتالله از در دفترشان خارج میشدند، برچسب پلمپ بر روی در دفتر میچسباندند و حتی فراتر از آن با سیم و قلع در را مهر و موم میکردند.
از حواشی مربوط به درگذشت آقای هاشمی که بگذریم، شما وقوع این حادثه را برای جامعه ایران و نظام جمهوری اسلامی دارای چه پیامدهایی میدانید؟
آن چیزی که من میدانم این است که هاشمی جایگزینی ندارد که بگوییم شخصی مشابه ایشان، پیدا و جایگزینش میشود. تأثیراتی که ممکن است درگذشت ایشان در فضای سیاسی و کلی کشور بگذارد از نظرگاههای متفاوتی مطرح است. حتی بعضی از خارجیها هم مطرح کردهاند که رفتن هاشمی باعث تکهتکهشدن نظام و سقوطش میشود. آنها تا این حد هم جلو رفتهاند. برخی نیز میگویند هاشمی رفته است، جایش خالی است اما مشکلی پیش نمیآید، که امیدواریم اینگونه باشد، چرا که آقای هاشمی برای این نظام بسیار سرمایهگذاری کرده و همهچیزش را برای این نظام، داده بود.
ما امیدوار هستیم که نبود ایشان آثار منفی برای نظام نداشته باشد اما همانطور که گفتم، نظرات متفاوتی در اینباره وجود دارد. ایشان شخصیتی چندبّعدی بودند نه تکبّعدی. ایشان هم یک فقیه و عالم دینی بودند که مجتهدی مسلم در مسائل گوناگون به شمار میآمدند و دیگران هم این موضوع را تأیید میکردند، هم اینکه یک سیاستمدار و اقتصاددان بودند. ما در دورهای اندیشههای ایشان را دستهبندی کردیم و دیدیم که ایشان یک ساختار فکری از خود به جای گذاشته است که مشابه یک مکتب فکری کامل است و دارای همه عوامل و فاکتورها در هر حوزهای که فکر کنیم، چون حوزههای سیاست، اجتماع، فرهنگ، اقتصاد و در باب اقشار مختلف چون دانشجویان و حتی علوم دینی و سایر مسائل است. در واقع آیتالله در تمامی این موضوعات و موارد، دارای نظر به شمار میآید. در زمان آقای خاتمی این مسئله را وارد ادبیات کشور شد که قرائتهای مختلفی از دین وجود دارد و قرائتی که ما در اندیشههای آقای هاشمی میبینیم در جای دیگری ندیدهایم که اینگونه جامع و نسبت به همه مسائل بهروز باشد.
بنابراین نبود یک فرد اینچنینی جای خالی برجای خواهد گذاشت. به همه اینها، سعه صدر ایشان و صبر و حوصله و وقتی که میگذاشتند و طاقتی که در برابر ناملایمات داشتند را هم اضافه کنید. ایشان در شرایط حساس وارد صحنه میشد و طرفین را دعوت به تفاهم میکرد و عملا راهی را انتخاب میکرد که در جهت تعالی و منافع نظام بود.
کارنامه رفتاری هاشمی در نظام یک کارنامه درخشان در بزنگاههای مختلف است. در زمان پایان جنگ که نظرات متفاوتی نسبت به آن وجود داشت، ایشان به امام (ره) پیشنهاد کردند و استدلال آوردند که ادامه جنگ نتیجهای ندارد و خسارتش زیاد شده است و باید تمام شود. به امام (ره) گفت من بهعنوان فرمانده جنگ، آتشبس را میپذیرم و شما هم بیایید و دستور دهید که من را دستگیر و محاکمه کنند و حکم اعدام بدهند. آقای هاشمی تا این حد حاضر بود که هستی خود را فدا کند تا جنگی که یک فتنه در کشور ما بود و آثار و خرابیهای زیادی داشت، تمام شود. شما در بین مسئولان یک حکومت، چه در ایران، چه در دنیا چند نفر را پیدا میکنید که اینگونه از هستی خود برای نظام حاکم بر کشورش بگذرد؟
هاشمی با توجه به جایگاهی که داشت، در چشم منتقدان و مخالفان نظام به عنوان خاکریز اول شناخته میشد و این موضوع، هم در زمان امام (ره) مطرح بود که هاشمی خاکریز اول است و اگر میخواهید امام (ره) را بزنید اول باید هاشمی را بزنید و هم در زمان رهبری این اصطلاح وجود داشت و دارد که اگر قرار است رهبری بزنید اول باید هاشمی را بزنید. این به دلیل ویژگیهایی است که آیتالله هاشمی داشته است. در خلائی که در نبود ایشان وجود دارد، خیلی از مسائل ممکن است اتفاق بیفتد و آن تدبیر و مدیریت برای کنترل و هدایت جریانها وجود نداشته باشد و مسائل به سمت و سوی دیگری کشیده شود؛ اما امیدوار هستیم همانطور که حیات آیتالله هاشمی برای نظام برکاتی داشت و انسجام ملی و کلیات نظام را حفظ کرد، مرگشان هم بتواند این فوائد را داشته باشد و به حل معضلات کمک کند.
یکی از تاکیدات آقای هاشمی در آخرین سخنرانیاش اشاره به تغییر قانون اساسی بود که پیش از آن هم چندباری به این موضوع اشاره کرده بود، به نظر شما علت تاکید آیتالله بر تغییر قانون اساسی چه بود؟
ایشان، به قول شما، بحث تغییر قانون اساسی را به دفعات مطرح کرده بودند و اصل حرفشان این بود که قانون اساسی این ظرفیت را در درون خود دارد که تغییر کند و در زمان امام (ره) هم این اتفاق افتاده است و این گونه نیست که چنین ظرفیتی در قانون اساسی وجود نداشته باشد و اگر روزی ضرورتی برای تغییر ایجاد شود، سازوکار آن فراهم است.
صرفاً بر وجود چنین ظرفیتی در قانون اساسی تاکید داشتند که چندین بار این موضوع را مطرح کردند یا اینکه ایدهای هم برای تعییر قانون اساسی در نظر داشتند؟
عمده حرفهای ایشان همان بحث ظرفیت قانون اساسی بود، نه اینکه در حال حاضر بخواهیم قانون را تغییر بدهیم. در آن سخنرانی آخر هم به مناسبت چهلم آیتالله موسوی اردبیلی صحبت کردند، چون بحث از خدمات آیتالله موسوی و اینکه یکی از پنج عضو اصلی شورای انقلاب بود که توسط امام (ره) تعیین شده بود و خدمات زیادی برای انقلاب داشت، بحث قانون اساسی هم پیش آمد و ایشان به این موضوع که قانون اساسی چنین ظرفیتی دارد اشاره کرد.
آیا آقای هاشمی در محافل خصوصی نسبت به هجمههای زیادی که در شش، هفت سال اخیر به ایشان شده بود گلایهای مطرح میکردند؟
هیچوقت گله نمیکردند. حاج آقا کوه صبر بود. صبر میکرد و از کسی شکایتی نمیکرد. ایشان به خاطر محکومیت فائزه و مهدی نمیآمد معرکهگیری کند و تشنج در جامعه ایجاد کند و گلهای به آن معنا مطرح نمیکرد.
شاید ما انتقاداتی مطرح میکردیم اما اتفاقا ایشان همواره از کلیت نظام دفاع میکردند و میگفتند ممکن است در عملکرد مشکلاتی وجود داشته باشد اما اجازه نمیدادند عملکرد شخصی یا سازمانی را به اصل نظام ارتباط بدهیم و همیشه از اصل کلیت نظام، چه در جلوت و چه در خلوت دفاع میکردند. ایشان میگفتند در حال حاضر هم نظام جمهوری اسلامی ایران با ساختاری که دارد بهترین نظام در دنیا است و ما تجربه اولمان از این نظام است و سالهای نخست شکلگیری آن را پشت سر گذاشتهایم. باید به تدریج نواقصش را مطرح کنیم تا به عنوان یک نظام الگو در جهان مطرح شود.
ایشان خیلی دنبال ساختار نظامهای مختلف سیاسی بودند که ببینند چگونه هستند و این موضوع حتی به پیش از انقلاب هم بازمیگردد. من در دوران پیش از انقلاب در آمریکا بودم که ایشان یک بار آمدند و ۱۶ روزی مهمان من بودند. من ایشان را به جاهای مختلفی بردم اما علاقه ایشان به موزه و اینطور چیزها نبود، بلکه بیشتر به دنبال پیشرفتهای صنعتی و تکنولوژیک و نحوه اداره حکومت، قانون اساسی و ساختار نظام سیاسی بودند. ایشان درباره این نوع مسائل تحقیق میدانی میکرد و گویا در ذهنشان این موضوع وجود داشت که یک نظام حکومتی کارآمد و مردمی چگونه باید باشد. آیتالله در دو هفتهای که در آمریکا بود از من که ۱۰ سال در آمریکا بودم راجع به این مسائل مطلبی بیشتری به دست آورد و بسیار پیگر تحقیق درباره این نوع مسائل بود.
ایشان از اصل نظام و ساختاری که وجود دارد همواره دفاع میکردند و اگر هم ما جایی نقدی میکردیم، میگفتند این نقدِ عملکردی است. حتی ما وقتی میگفتیم عملکرد جدای از ساختار نیست و ساختار است که این عملکرد را به وجود میآورد، ایشان نمیپذیرفتند. آیتالله هاشمی کسی بود که خودش در برپایی این نظام از خشت اول این مبارزه تا روز پیروزی و بعد از آن در تمام این دوران ۳۷ ساله به عنوان فردی موثر حضور داشت و به نوعی نظام را متعلق به خودش میدانست و به عنوان یک دستاورد از آن حفاظت و حراست میکرد و نسبت به آن تعصب داشت. من گاهی وجود تعصبات را در فرمایشات ایشان نسبت به نظام میدیدم.
بعد از اینکه موضوع رد صلاحیت سیدحسن خمینی اعلام شد، ایشان حدود یک سال پیش در ۱۲ بهمنماه نطق تندی در مراسم سالروز ورود امام (ره) در فرودگاه مهرآباد ایراد کردند، اساساً کدام یک از ناملایمات پیش آمده در طول این چند سال اخیر برای آیتالله تلختر بود؟
موضع حاج آقا نسبت به امام (ره) و خانواده ایشان و حاج حسن آقا که میراث امام (ره) هستند بر مبنای یک ارادت و تعصب ویژه است. ایشان انقلاب را متعلق به امام (ره) میدانست و از زحماتی که امام (ره) برای انقلاب کشیده بودند بیشتر از هر کسی آگاه بود و نقش امام (ره) را در انقلاب بسیار تعیینکننده میدانست. حال اینکه وقتی نسبت به امام یا نواده امام (ره) ناسپاسی میشد، ایشان را رنج میداد و در ماجرای عدم احراز صلاحیت حاج حسن آقا هم همین موضوع بود و ایشان میگفت حاج حسن میراث امام (ره) است و واجد همه نوع صلاحیت اخلاقی، علمی، فقهی و سیاسی و معیارهای حوزوی است.
آیتالله هاشمی علاوه بر اینکه یک سیاستمدار بود، یک عالم دینی و فقیه هم به شمار میآمد و بسیاری از مسائل فقهی را به خوبی تشخیص میداد. ایشان در زمینه فقه حکومت، که الان هم در آن مشکل داریم و سه سال پیش رهبری به حوزه دستور دادند که آن را پیگیری کنند، بسیار حاذق بود و فقیهی مثل حاج آقا در این زمینه نداشتیم؛ به این دلیل که ایشان بعد از پیروزی انقلاب کار خود را از معاونت وزارت کشور شروع کردند و تا بالاترین درجه که ریاست مجلس، ریاست جمهوری، فرماندهی جنگ و ریاست مجمع تشخیص مصلحت بود رسیدند و در نتیجه همه تجارب لازم و عملی را در اداره کشور داشتند و از لحاظ سیاسی، مدیریتی، اقتصادی، فقهی و علمی هم دارای اطلاعات کافی بودند. بنابراین وقتی ایشان فردی برای حضور در مجلس خبرگان صاحب صلاحیت و صالح تشخیص میدادند و آن وقت این شخص هم متعلق به بیت امام (ره) بود ولی صلاحیتش احراز نمیشد، این موضوع را ناسپاسی میدانستند و میگفتند زود است که ما مانند برخی کشورها به بزرگان خودمان ناسپاسی کنیم؛ آنهم به خانواده فردی که جهانیان معتقدند در روند حرکت تاریخ تحول بزرگی ایجاد کرد و دنیا را تکان داد. حال عدهای در داخل با خانوادهاش این گونه برخورد میکنند.
ضمن اینکه اگر این موضوع را درست تحلیل کنیم، میبینیم که مربوط به نظام میشود، نه شخص حاج حسن آقا. مسئله دیگری که برای ایشان همیشه سخت بود و خاطرشان را مکدر میکرد برخی گزارشهایی بود که از وضعیت فقر مردم، نابسامانیهای سیاسی و اجتماعی و نواقص مدیریتی حکومتی تهیه میشد. ایشان همیشه میگفت ما با این امکانات شرایط و جوانان و ملتی وفاداری که داریم، نباید اینگونه رفتار و مدیریت نسبت به مردم وجود داشته باشد و واقعا چنین رفتاری ایشان را رنج میداد. ایشان غم مردم بهویژه اقشار آسیبپذیر را میخورد.
ما اصطلاحی در دوران آقای خاتمی داشتیم که وقتی بر اساس گزارشهایی که تهیه میشد، اقشار مختلف را طبقهبندی میکردیم، یک طبقه کسانی بودند که مشمول ترکیب «جلوه خشن فقر» میشدند؛ کسانی که با مشکلات بسیاری مواجه بودند و مجبور به انجام کارهایی میشدند که از روی ناچاری انجام میشد و نباید به سمت آن میرفتند. آیتالله میگفت ما با این تواناییهایی که داریم میتوانیم پیشرفتهترین کشور باشیم و ملت ما نباید اینگونه باشد.
آیا آیتالله در محافل خصوصی اشارهای به نقد عملکرد خودشان در دوران ریاست جمهوری هم داشتند؟
در محافل خصوصی و خانوادگی این بحثها هیچگاه مطرح نمیشد اما در محافل دوستانه که جمعی برای دیدار میآمدند، بعضا این گونه مسائل مطرح میشد، از جمله بحث سیاست تعدیل اقتصادی که عدهای نسبت به آن انتقاد داشتند اما حاج آقا برای این عملکرد، توجیه داشتند و در جاهایی نیز میپذیرفتند که به دلیل اینکه همه شرایط برای ایشان فراهم نبود نتوانستهاند نتیجه کاملی به دست آوردند و اهداف را کاملا محقق کنند. به هر حال ایشان اینگونه نبود که خود را معصوم بداند و بگوید مشکلی در کارش وجود نداشته است. اما در محافل خصوصی معمولا هیچکس دنبال بحثهای اینچنینی نبود چون صرفا فرصتی برای دید و بازدید فراهم شده بود و خانواده در کنار هم قرار گرفته بودند اما در سایر موارد که این بحثها مطرح میشد، اگر نتوانسته بود برنامهای را محقق کند، این موضوع را میپذیرفت.
رفتار صدا و سیما در برابر آیتالله هاشمی را چطور میبینید که بعد از سال ۸۸ به نوعی با ایشان قهر کردند و با مرگ ایشان در ۱۹ دی، کوشیدند پرحرارت به شخصیت ایشان بپردازند. علت این تفاوتها در چیست؟
اگر بخواهیم واقعیت را بدانیم، این است که صدا و سیمای ما وابسته به حکومت و نظام است و نهادهایی که حکومتی هستند، مدیر در آنجا تصمیمساز نیست بلکه یک مجری است و به او دستور میدهند که فلان سیاست را اجرا کند و او هم اجرا میکند. من مدیران صدا و سیما را مقصر نمیدانم که کملطفی کردند. آنها مامور بودند و معذور. در واقعیت هم همین است. اینکه بعد از درگذشت آیتالله چند روزی با محتوای بیشتر نسبت به شخصیت ایشان عمل کردند، به دلیل همان بود که به آنها گفته بودند که این کار را انجام دهید و آنها هم وارد صحنه شدند و انجام دادند و اکنون نیز موضوع به حاشیه رفته است و آنها هم به تدریج فتیله را پایین کشیدند. وجود این نوع موارد در رسانه ملی بنا به تصمیم مدیریت آن رسانه نیست و مدیر در آنجا فقط مجری است.
ایشان نقدی به این عملکرد صدا و سیما نداشت؟
بعضا نقد میکردند؛ البته نه نسبت پوشش اخبار مربوط به خودشان. ایشان نسبت به خودشان هیچ وقت خواستهای از کسی نداشت و من در دورانی که با ایشان بودم ندیدم که چه پیش و چه پس از انقلاب برای خودشان خواستهای را مطرح کنند. ایشان شخصیتی بود که استغنای فکری و توکل به خدا داشت و از کسی چیزی نمیخواست. بنابراین نسبت به خودش هم گلهای از صدا و سیما نداشت. اما برخی رفتارهای صدا و سیما در زمینه تحریف تاریخ را نقد میکرد و میگفت زیبنده کشور ما نیست که صدا و سیمای آن، اینگونه برخورد کند. ایشان نسبت به انحرافاتی که صدا و سیما از ملی بودن پیدا میکرد، انتقاداتی را مطرح میکرد.
ایشان در برابر این محدودیتها و ممنوعیتهایی که برای ایشان به خصوص در ایراد خطبه نماز جمعه به وجود آمد چه نظری داشت؟
آقای هاشمی در خصوص نماز جمعه، که نمیرفتند یا نمیگذاشتند که بروند، یک زاویه نگاه داشت و جایگاه نماز جمعه در نظام را بالا میدانست؛ بنابراین حرمتشکنی نسبت به آن را درست نمیدانست. وقتی ما به ایشان میگفتیم که چرا نسبت به جریانهای مردمی که خواهان بازگشت شما به نماز جمعه هستند و از شما دعوت میکنند به نماز جمعه بروید، عکسالعملی نشان نمیدهید، میگفتند که من برای جایگاه نماز جمعه حرمت قائل هستم و معتقدم نباید این حرمت شکسته شود، چرا که نماز جمعه متعلق به نظام است. همین نگاه ایشان به جایگاه نماز جمعه نشان میداد که آیتالله تا چه اندازه به حفظ نظام علاقهمند است.
ایشان علاقهای نداشت که برای خودش کاری کند که به جایگاه نماز جمعه در نظام لطمه وارد شود. در واقع به دلیل برخوردی که با نمازگزاران در آخرین نماز جمعهای که ایشان اقامه کرد، صورت گرفت و چهار نفر آمدند ، شعاری دادند و توهینی کردند، آیتالله هاشمی اینها را توهین به خود تلقی نکرد بلکه توهین به جایگاه نماز جمعه تلقی میکرد.
آیا پس از آخرین نماز جمعهای که خواندند باز هم برای اقامه نماز دعوت شدند؟
من در جریان اینکه دعوت میشدند یا نه، نبودم؛ اما بعضا برخی میگفتند مشکلی برای حضور ایشان وجود ندارد، اما آقای هاشمی به همان دلایلی گفتم، نماز جمعه نمیرفتند و میگفتند اگر ما بیاییم و این جایگاه را تضعیف کنیم و باعث شویم عدهای حرمتش را بشکنند، دیگران چه خواهند کرد و دیگر چه چیزی باقی میماند؟ البته درباره نماز جمعه هم باید گفت کسانی که برای آن تصمیم میگیرند همگی صرفا مجری هستند، نه تصمیمساز.
درباره ثروت آیتالله هاشمی و موقعیت مالیشان توضیح میدهید؟
انقلاب که پیروز شد، آقای هاشمی در تهران بیش از یک منزل داشتند اما بعدا آنها را فروختند. راجع به ثروت ایشان و خانواده ایشان حرفهای غیرمستند زیاد زده شده است. من گزارشی را هفته پیش دیدم که منبعش یک نشریه خارجی بود و گفته بود هاشمی از «مُلاهای ثروتمند» بوده است و اقلامی را هم به عنوان ثروت ایشان ذکر کرده بود که یکی از آنها پسته رفسنجان بود. در آن گزارش آمده بود که ایشان سالی ۷۴۰ میلیون دلار از پسته رفسنجان درآمد دارد که توسط پسرعمویش اداره میشود، در حالیکه داستان پسته رفسنجان چیز دیگری است. آنجا ۲۰۰ هزار هکتار زمینه پسته وجود دارد و کل خانواده ما ۱۰۰ هکتار آن را در اختیار دارد. حالا شما ببینید نسبت سهم ما از درآمد پسته چقدر است که البته این درآمد، درآمد کل خاندان هاشمی است، نه شخص آیتالله هاشمی. ما آنجا یک ملک مورثی داریم و جایش هم مشخص است؛ حالا آنها آمدهاند و تمام درآمد پسته رفسنجان را به نام هاشمی گذاشتند. در مورد پسرعمویم هم باید بگویم که شرکت تعاونی تولیدکنندگان پسته رفسنجان ۶۵ هزار عضو دارد که از میان آنها مدیرعاملش، پسرعموی ماست. آنها اینگونه مسائل راعوض میکنند و ادعاهای دروغ را به آیتالله هاشمی نسبت میدهند.
ایشان قبل از انقلاب، نسبت به پس از انقلاب وضعیت بهتری داشت. آیتالله هاشمی مقداری زمین در قم داشتند و پاساژی هم در تهران ساخته بودند و درآمدهایی در کنار آن داشتند که با مجموع آنها هزار خانواده زندانیان سیاسی را تحت سرپرستی قرار داده بودند. به هر حال کسانی که قبل از انقلاب به زندان میرفتند از قشر مرفه جامعه نبودند و معمولا از اقشار میانه و پایین جامعه بودند و امام (ره) هم همیشه میفرمود که این پابرهنگان و مستضعفین هستند که شما از صدقه سر آنها به حکومت میرسید.
آقای هاشمی علاوه بر مبارزه و رسیدگی به خانوادههای زندانیان، نیازهای دیگری هم داشت از جمله اینکه خانههایی را اجاره میکرد تا وقتی مبارزان از شهرستانها به تهران میآیند به هتل و مسافرخانه نروند که شناسایی شوند یا اگر این مبارزین میخواستند فرار کنند و تحت تعقیب بودند، بیایند شبی را در این اتاق و شب بعد را در اتاق دیگری بگذرانند تا مشکلی برایشان پیش نیاید.
همچنین نیازهای دیگری همچون نیاز به چاپ و تکثیر اعلامیهها، کتابها، نوار و سایر موارد وجود داشت که آقای هاشمی با همین دارایی، این هزینهها را تامین میکرد اما بعد از انقلاب که چنین نیازی وجود نداشت آن ۴۰۰ قطعه زمینی که در قم داشت را به طلاب واگذار کرد تا آنانی که واجد شرایط هستند بروند و در آنجا خانه بسازند و در تهران هم منازلی داشتند که واگذارشان کردند و منزل شخصیشان هم بعد از انقلاب تا زمان ترورشان در خیابان دولت، خیابان سرایی، سه راه نشاط قرار داشت که منزل بزرگی هم بود و پس از آن زمین دیگری گرفتند که حدود هزار متر بود و در همانجا هم ترور شدند اما نهایتاً آن خانه را هم برای کمک به بچههایشان فروختند و خودشان به پیشنهاد امام (ره) در منزلی استیجاری در جماران ساکن شدند. پس آن طور نبود که برخی از ثروت ایشان با اغراق یاد میکنند. آقای هاشمی هیچ گاه محتاج نشد و در سطح خودش خوب زندگی کرد، به مردم رسیدگی میکرد و امکاناتی هم داشت، اما ثروتمند به معنایی که در جامعه رایج است هیچ وقت نبود و اصولا خانواده ما هم، چنین نبود. وضع زندگی ما بد نبود و به امور روزمره خود رسیدهایم اما هیچ وقت ثروتمند نبودیم.
منشاء اینگونه هجمهها به آیتالله هاشمی، چیست؟
ما نسبت به تخریب و توهین ایشان تبارشناسی کردیم و دریافتهایم که این موضوع مربوط به امروز و دیروز نیست. ایشان اولینبار وقتی در قم ساکن بود و کتاب سرگذشت فلسطین یا کارنامه سیاه استعمار را ترجمه کرد و مقدمه ۱۶ صفحهای بر آن نوشت - که در این مقدمه بحث استعمار و مظلومیت فلسطین را مطرح کرد - مورد بغض حکومت وقت قرار گرفت، دستگیرش کردند و به زندان بردند و آنقدر به کف پایش شلاق زدند که عصب پایش خشک شده بود. یا وقتی که کتاب امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار را نوشت به همین شکل با وی برخورد کردند. ایشان در جریان مبارزات بارها به زندان رفت و بدترین شکنجهها را تحمل کرد و از همان دوره بود که در گروههای مبارزی مثل سازمان مجاهدین - که در آن تغییر ایدئولوژیک و تصفیه صورت گرفته بود - از سال ۵۲ مسائل بسیاری از علیه ایشان نوشته و شایعات فراوانی مطرح شد.
شخصیتی مثل هاشمی که همیشه در زندگیاش موثر و اثرگذار بوده است، همانطور که دوستانی داشته است، دشمنانی هم داشته که این دشمنان تبارشان به یکدیگر میرسد. ممکن است که نیتهایشان متفاوت باشد؛ یکی مزدور و قلمبهمزد باشد، یکی عقده شخصی داشته باشد، یکی حسادت کند و ... اما ریشه آنها به یک جا ختم میشود . از سال ۴۰ تا کنون ۵۵ سال است که در آن روزی نبوده که علیه آیتالله هاشمی مطلبی نوشته نشده باشد یا معاندی کاری نکرده باشد.
در حال حاضر تنها تفاوتی که وجود دارد این است که در اوایل انقلاب این تهمتها از خارج و خارجنشینان بود اما در حال حاضر از درون سرچشمه میگیرد. البته همچنان از خارج از کشور هم تهمتهایی وارد میشود ولی میبینیم که از درون نظام هم شخصی که نماینده مجلس است، بنا به دلایلی میآید و به آیتالله هاشمی فحاشی میکند و با زبان توهین با ایشان صحبت میکند. شاید با خود فکر میکند این کار باعث بزرگ شدنش میشود یا دینش را به کسانی که پشتیبانش بودهاند، ادا کرده است. حال از این میان ممکن است کسانی واقعا جاهل باشند، ندانسته تحت تاثیر قرار گیرند و عدهای آگاهانه بیایند این کار را بکنند؛ به هر حال چنین شرایطی تمامشدنی نیست.
در جامعهای که متکثر است و افراد متفاوتی در آن وجود دارند و هنوز بلوغ سیاسی وجود ندارد یا وجود دارد و به کار گرفته نمیشود، این مسائل وجود دارد و نمیتوان جلوی آن را گرفت. من نهایتا این موضوع را به دلیل ظرفیت بالای آیتالله هاشمی و تاثیرگذاری ایشان میبینم.
بحثی که درباره سوءقصد به جان ایشان مطرح شده است و به اصطلاح مستنداتی هم آورده میشود و میگویند آیتالله هاشمی کشته شده است را تا چه اندازه درست میدانید؟
یک عده ناآگاه هستند و عدهای قصد دارند با انتشار این مطالب تفرقه و نفاق در جامعه به وجود آورند و تشنج ایجاد کنند. عدهای مدام به دنبال این هستند که آرامش در جامعه نباشد و تفرقه و بداخلاقی به وجود آید و عدهای هم جاهل هستند و برخی نیز از جایی تغذیه میشوند. واقعیتِ درگذشت ایشان همان است که گفته شد. ایشان ترور نشده، در سن ۸۲ سالگی به استخر رفتهاند و پزشکان هم میگویند که در هوای آلوده نباید به استخر رفت و این یک فاکتور پزشکی است اما ایشان رفتهاند و ایست قلبی کردهاند. بسیاری از دوستانم را میشناسم که ایست قلبی به صورت یکباره برایشان اتفاق افتاده است و این موضوع، خاصِ آقای هاشمی نبود. در وقوع ایست قلبی هیچ شکی نداریم؛ اما دقیقا نمیدانیم این اتفاق چه ساعتی رخ داده است. پزشکان میگویند تنها تا هشت دقیقه پس از ایست قلبی میتوان به آن رسیدگی کرد. معلوم میشود از زمانی که این اتفاق افتاده تا زمانی که به بیمارستان رسیدهاند بیش از هشت دقیقه طول کشیده است. به هر حال ما ضربالمثلی داریم که میگوید در دروازه را میتوان بست اما در دهان مردم را نه.