قاليباف در شبي که براي هميشه در يادها ماند، از «حسن»، برادر شهيدش گفت که بعد از جدايي در عمليات کربلاي۴ به شهادت رسيد. خاطره ای که حضور سیاسیاش را مدیون آن است.
آن شب او براي اولينبار، يونيفرم انتظامي بر تن داشت و بهعنوان فرمانده، کمي بورتر و جوانتر از امروز که شهردار است، روبهروي دوربينِ صندلي داغ نشست. اين صندلي براي قاليباف، تبليغ زودهنگام بود اما اثر معنوي خاطره او از برادرش، نقطه حساس انگيزش مخاطبان احساسي تلويزيون را دستخوش تغيير کرد.
بااينحال، او هيچوقت به خاطر اين رفتار غريزي، شماتت نشد و هيچکس از اشک جانسوز و حزنآور آن شب نهتنها ايراد نگرفت بلکه به سبب احترامي که مردم براي مفاهيمي مثل حماسه، ايثار و شهادت قائل هستند، قاليباف در ذهن و ياد مردم ماند و چهبسا بر بسياري دلها هم نشست اما اين پايان ماجرا نبود بلکه اتفاقا آغاز ماجرايي بود که امروز شعلههاي دود سياستش از سر و کول پايتخت بالا ميرود.
قاليباف بعد از آن شب، بيش از هميشه متأثر از مشاوراني بود که اين برنامه را بهانهاي براي به هدفخوردن تير سياست تشبيه کردند. مشاوراني که تلاش کردند او را از لباس خدمت نظامي، جدا و او را دکتر يا خلبان صدا کنند و عکسهايش را دست جوانان بدهند و عدهاي برايش هورا بکشند اما قاليباف که از خود چهرهاي تکنوکرات و عملگرا نشان داده بود، در تبليغات وسيع سياسي، تلاشهايش به نتيجه نرسيد و گزينه نهايي اصولگرايان در انتخابات سال 84 نشد و محمود احمدينژاد توانست در آخرين ساعات پيش از انتخابات، نگاهها را به خود جلب کند و درنهايت، رئيسجمهوريای شد که ديديم چه کرد!
قاليباف اما شهردار تهران شد و امسال، يازدهمين سالی بوده که در کسوت شهرداري تهران باقي مانده است. به نظر ميرسد قاليباف در آخرين ماههاي مانده به انتخابات رياستجمهوري سال 96، يکي از آزمونهاي سخت و شايد بتوان گفت يکي از کمشانسيهاي بزرگ تاريخ زندگياش را پشت سر ميگذارد. مديريت او در شهرداري تهران با ماجراي املاک نجومي مورد انتقاد شديد واقع شد و حتي احمد توکلي را هم به جمع منتقدان او اضافه کرد اما با آوار پلاسکو، قاليباف آماج شديدترين حملات شد زيرا درست برعکس تصويري که در آن مصاحبه معروف صندلي داغ از خود نشان داده بود، رفتار کرد و مسير پرسنگلاخي را براي رسيدن به پاستور پيش پاي خود قرار داد.