یکم: کسانی که در سالهای اول انقلاب از جانب نظام جدید آسیب جدی دیدند، یا با آسیبدیدگانی همذاتپنداری داشتند. اینان طبیعی است که هاشمی را در میان سایر رهبران انقلاب و معماران بنای سیاسی پساانقلاب بگذارند و بین او و دیگران فرق نگذارند.
دوم: کسانی که نگاهشان به سیاست از پیچیدگی، ظرافتانگاری و باریکبینی بیبهره است و تأمل در تفاوتهای نازک ولی ژرف از حوصله درک و دقت آنان فراتر میرود. برای اینان گاه دو معمم یا دو اسلامباور یا دو سیاستمدار صرفا به دلیل این وجه مشترک فرقی ندارند. تعبیر «همهشان دستشان توی یک کاسه است» ترجیعبند صحبت اینان است.
سوم: کسانی که طالب تحولات بنیادین و رادیکال هستند و هر نوع مصالحه، مصلحت، واقعبینی و قناعت سیاسی را ناشی از حقارت و منفعتجویی میانگارند و ظاهرا چندان بلندنظرند که اگر آنچه میخواهند به دستآمدنی نباشد، آنچه را هم که به دستآمدنی است، نمیخواهند.
چهارم: کسانی که از دولت فقط نفت و بودجه جاری و افزایش حقوق را میفهمند و سیاستمداری را بهتر میشمارند که میزان بیشتری یارانه به آنها بدهد. از نگاه اینان اگر در زمان ریاست یک رئیسجمهور برج ساخته شود و ماشینهای گرانقیمت در خیابانها باشد، او لابد شریک دزد و رفیق قافله است.
پنجم: کسانی که شایعاتِ بهمرورِ زمان سختشده و جاافتاده مانند عینکی بر نگاهشان نشسته، و از پشت آن، به تصور خود، واقعیت شخصیتها را رصد میکنند، و اگر کسی کمترین چندوچونی در صحت آن مفروضات روا دارد، یا او را کور میبینند یا مغرضی که در پی غسل تعمید یک گناهکار جبلی است. میزان دارايی هاشمی در افواه تا برخی برجهای منهتن هم تن کشیده بود!
ششم: کسانی که اقتصاد رقابتی و تقویت تولید و سرمایهگذاری و طراحی درازمدت برنامههای توسعه را علت سیاهبختی مردم میدانند و تدوین و اجرای طرح و برنامهای را که در زمانِ واحد هم شغل ایجاد کند، هم تورم را پایین نگه دارد، هم توسعه صادرات و کاهش واردات را محقق کند، هم از وابستگی بودجه به نفت بکاهد، هم فاصله طبقاتی را کاهش دهد، و هم رفاه عمومی را افزایش دهد، در همه حال ممکن بلکه ساده میپندارند.
هفتم: کسانی که یک روحانی بلندپایه را فقط در چارچوب نوعی رفتار الاحوط و اظهار قداست و دوری از امور دنیوی و سختکیشی و سختگیری و دلسوزینکردن برای افراد و گروههایی از مردم صرفا از آن حیث که افراد انسانی یا گروهی از ملتاند میپذیرند. سنت دومینیکن آری، سنت فرانسیس نه.
هشتم: کسانی که خوی خشمگین دارند و رقابت برایشان تنها در جنگ و حذف معنا دارد. برای اینان همه مواضع باید به سرراستترین شکل ممکن دوسوی یک خط آتش تصریح شود؛ بنابراین هر کسی یا تابع است یا نبودنش بهتر.
اما دوستان هاشمی همه کسانی بودند و هستند که جزء گروههای بالا نیستند. در نگاه من، آنچه ایشان را نه فقط سیاستمداری بزرگ بلکه انسانی بزرگ مینماید، علاوه بر تمامی صفات مثبت و کمیابی که داشت، این صبوری اعجابآور در مقابل ناسپاسیهای اعجابآور بود.