قریب به ۲ ماه از زمان اعلام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان یک گروه تروریستی از سوی آمریکا گذشته است. اتفاقی که با واکنشهای زیادی در داخل و خارج از کشور مواجه و تحلیلهای زیادی در باره آن مطرح شد.
گرچه برخی رسانههای معاند، آن زمان این کار را گامی در جهت رویارویی نظامی ایران و آمریکا قلمداد کردند اما اکنون و با گذشت زمان میتوان به تحلیلی واقعبینانهتر از اهداف پشت پرده آمریکا از این اقدام رسید. برای این منظور لازم است به آثار اقتصادی، سیاسی و امنیتی این اقدام توجه کنیم.
آن زمان ممکن بود چنین به نظر برسد که آمریکا با این اقدام به دنبال افزایش فشارهای اقتصادی از طریق اعمال تحریم علیه سپاه است. اما این تحلیل رفته رفته رنگ باخت. مهمترین علت در نقض این ادعا را نیز میتوان این در نظر گرفت که سپاه پاسداران و نه فقط سپاه قدس از سال ۲۰۱۷ به اتهام فعالیتهای بیثباتکننده، حمایت از اقدامات تروریستی بینالمللی و برنامه موشکهای بالستیک مشمول تحریم کاتسا قرار داشت.
چنانکه بر اساس بخش پنجم این قانون، همه اشخاص حقیقی که مقام رسمی سپاه یا عامل سپاه و یا به نحوی وابسته به سپاه باشند، مشمول تحریمهای مربوط به ارتکاب اعمال تروریستی، تهدید به ارتکاب و یا حمایت از تروریسم میشوند.این تحریمها عبارتند از: توقیف داراییها و ممنوعیت نقل و انتقالات مالی با این افراد.
بنابراین بعید به نظر میرسد هدف اصلی از قرار دادن نام سپاه پاسداران در میان سازمانهای تروریستی، افزایش فشارهای تحریمی بر ایران باشد.
از سوی دیگر با توجه به اینکه اعلامِ تروریستی بودنِ سپاه از سوی دولت آمریکا به نیروهای نظامی این کشور در منطقه اختیارات بیشتری در برخورد با سپاه میداد، ممکن بود چنین تصور شود که این اقدام، نوعی اعلام جنگ از سوی آمریکا بوده و سبب افزایش تنش میان نیروهای آمریکایی و سپاه خواهد شد.
اما با گذشت زمان مشخص شد این تحلیل نیز با واقعیتهای موجود سازگاری ندارد. زیرا آمریکاییها به خوبی از قدرت برتر ایران و عواقب چنین مواجهاتی برای منافع و منابع و نیروهای خود و همپیمانانشان آگاهی دارند و معنای واقعی تهدیدات را خوب متوجه میشوند.
بعلاوه تجربه موفقی نیز در مداخله مستقیم نظامی در عراق و افغانستان ندارد و مدتهاست راهبرد خود را در منطقه غرب آسیا تغییر داده و به جای مداخله مستقیم نظامی، به دنبال راه انداختن جنگهای نیابتی است تا هم هزینه کمتری متحمل شود و هم وجهه مدافع حقوق بشری خود را در منطقه از دست ندهد.
به نظر میرسد مهمترین انگیزه آمریکا از این اقدام، راه انداختن یک جنگ روانی جدید علیه دولت و مردم ایران بود که با تعویق رای گیری این لوایح در مجمع، عملاً حساسیتهای افکار عمومی نسبت به آن کاهش یافت و پوشالی بودن ماهیت این تهدید نیز مشخص شد.
در حال حاضر نیز، در شرایطی که آمریکا رسماً از برجام خارج و اروپا نیز عملاً به تعهدات برجامی خود عمل نمیکند و با وعدههای توخالی به دنبال نگه داشتن ایران در توافق هسته ای است، به تدریج مردم و سیاستمداران ایران به این نتیجه رسیدند که از برجام آبی برای کشور گرم نمیشود که تصمیمات اخیر در کاهش سطح تعهدات نیز در این قالب قابل بررسی است.
این موضوع از یک سو سبب شکست سیاسی جریان طرفدار برجام در انتخاباتهای آینده بوده و از سوی دیگر سبب ناکامی آمریکا و اروپا در نگه داشتن ایران در برجام خواهد شد.
از این رو آمریکا با ایجاد تنشهای نظامی و القای «سایه جنگ» در فضای رسانهای کشور مستمسکی را به دست حامیان برجام میدهد تا از این طریق افکار عمومی را برای ماندن در برجام و پیوستن به کنوانسیونهای CFT و پالرمو قانع کند.
پیروزی جریان سیاسی طرفدار برجام در انتخاباتِ گذشته علیرغم همه بدعهدیهای آمریکا و اروپا در برجام، در سایه همین سیاست بود که با شدت گرفتنِ بدعهدیهای طرف مقابل، نیاز به دوز بالاتری از «القای وحشت» و «سایه جنگ» احساس میشد و به همین دلیل نیز اخیراً برخی رسانههای این جریان سیاسی شبح جنگ را برای مردم ترسیم میکردند.
به همین دلیل هیچ تعجبی نخواهد داشت اگر در چند روز آینده و با مطرح شدنِ مجدد لایحه پیوستن ایران به پالرمو و CFT در مجمع تشخیص مصلحت نظام، شاهد مانور رسانهای این طیف سیاسی بر موضوع سایه جنگ باشیم/مشرق