روزنامه «کیهان» در سرمقاله شماره امروز خود نوشت:
به این نکات توجه کنید:
۱- بنابر اعلام منابع رسمی، چیزی بین 50 تا 70 درصد درآمد یک مستاجر صرف اجاره بها میشود. البته با احتساب پول پیش. یعنی اگر به فرض کارمندی 3 میلیون تومان حقوق ماهیانه داشته باشد، باید حداقل یک میلیون و پانصد یا دو میلیون و صد هزار تومان آن را صرف اجاره بها کند. واقعا ناراحت کننده و مایه تاسف است، نیست؟! حال اگر دولت روی حوزه مسکن سرمایهگذاری کرده و مثلا برنامهریزی کند طی یک مدت مشخص مشکل مسکن را حل کند، چیزی بین 50 تا 70 درصد درآمد یک مستاجر در جیبش خواهد ماند.
35 درصد جمعیت کشور مستاجرند. حل مشکل مسکن فقط این ویژگی را ندارد که نیمی از درآمد 28 میلیون و 350 هزار نفر(35 درصد جمعیت
81 میلیونی کشور) را در جیبش نگاه دارد. بخوانید:
کارشناسان یکی از مهمترین علل جهش شدید قیمت مسکن و اجاره بها را، کم شدن عرضه مسکن (تولید) اعلام میکنند. توقف طرح «مسکن مهر» و جایگزین نکردن آن با یک طرح غیر مزخرف! نیز، از جمله علل کاهش «عرضه» عنوان شده است. ما در کشور سالی یک میلیون متقاضی خرید مسکن داریم و 35 درصد مردم نیز مستاجرند. اگر این افراد در آن سال، صاحب خانه نشوند، چیزی به نام «انباشت تقاضا» به وجود آمده و از آنجایی که «عرضه» مسکن نیز به شدت کاهش یافته، این عده مجبور میشوند به سمت اجارهنشینی بروند. این یعنی جهش همزمان قیمت خانه و اجاره بها؛ چیزی که امروز با آن مواجهیم. جهش شدید قیمتها (چه خانه چه اجاره بها) نیز به نوبه خود باعث افزایش حاشیهنشینی میشود، یعنی همان چیزی که در تهران اتفاق افتاد!
دولت در این شرایط میتواند چند کار انجام بدهد. مثلا شرایطی را فراهم کند که باعث افزایش عرضه مسکن میشود. کاری که با طرح «مسکن مهر» انجام میشد. یا قدرت خرید مردم را با دادن مثلا وام افزایش دهد. دولت هم اکنون به «خانه اولیها» (زوجین) 160 میلیون تومان وام میدهد. آن هم به شرط خرید خانه نوساز! بخش اعظم مردم نیز قدرت خریدشان به اندازه یک سوم توانایی لازم برای خرید یک خانه است. با توجه به کوتاهی دولت در این امر، این مقدار وام قدرت لازم برای خرید خانه را ایجاد نمیکند و مشکل سرجای خود باقی میماند.
حالا یک سوال مهم: چرا دولت هیچ ارادهای برای حل مشکل مسکن ندارد؟ چرا دولت مسکن مهر را که میلیونها نفر را خانهدار کرد، متوقف نمود؟ این خانهها مشکل داشت؟ فرض بگیریم داشت. چرا این مشکلات را حل نمیکند؟ آیا کاری بهتر از «مزخرف» خواندن و متوقف کردن طرح مسکن مهر وجود ندارد؟ وزیر وقت مسکن گفت افتخارش این است که حتی یک خانه نساخته است، این مثل این است که یک خبرنگار بگوید، افتخارش این است که یک خبر ننوشته! پاسخ این سوال را در انتهای یادداشت خواهم گفت. برویم سراغ نکته دوم...
۲- گوجه فرنگی در کشور مثلا روسیه کیلویی حدود 3 دلار است. به پول ما و با دلار 14 هزار تومانی میشود از قرار هر کیلو، 42 هزار تومان. حالا چرا کشاورز باید صادرات را رها کرده و این محصول را در داخل کیلویی مثلا 3 الی 4 هزار تومان بفروشد؟ (بر فرض اینکه هیچ دلالی وجود ندارد و کشاورز خود صادر کننده است) آیا میدانستید کشور صادر کنندهای مثل چین، به عمد ارزش پول ملی خود را در برابر دلار پایین میکشد تا شرایطی مشابه شرایط امروز ایران ایجاد و تولید کنندگان به صادرات تشویق شوند؟ اما چرا چین با افزایش قیمت دلار، با تورم افسار گسیخته و کمبود کالا مواجه نمیشود اما ایران میشود؟
پاسخ این است که، چین کشوری صادر کننده است و با وجود داشتن جمعیت میلیاردی، با ایجاد «سازوکارها»ی مناسب بیش از نیاز داخلی تولید و مابقی را صادر میکند. اما کشور ما در مورد چنین محصولاتی، همیشه به اندازه مصرف داخلی تولید کرده و اگر بعضا میزان تولید نیز بیش از میزان مصرف داخلی بوده، به دلیل نبودن آن «سازوکارها»، یا توسط کشاورز بیرون ریخته شده یا قیمت آن به قدری پایین آمده که تولید آن دیگر، مقرون به صرفه نبوده است.
«بدترین» راهحل در شرایط امروز ایران این است که به محض گرانی مثلا پیاز جلوی صادرات را بگیریم. این یعنی خسارت زدن به کشاورز و جلوگیری از ورود ارز به کشور! «بهترین» راهحل اما این است که مسئولین یا بخشهای خصوصی فعال شده و با ایجاد آن «سازوکارها»، به افزایش تولید و صادرات مازاد بپردازند تا هم محصول در کشور ناگهان تا سه برابر قیمت گران نشود و هم جلوی صادرات گرفته نشود و هم کشاورزان به نان و نوایی برسند. باور بفرمایید شرایط امروز حاکم بر کشور یک فرصت استثنایی است و فقط یک «اراده جدی» میطلبد تا به کشوری صادر کننده تبدیل و از «تک محصولی بودن» یک بار برای همیشه نجات پیدا کنیم.
سوال ابتدای این وجیزه را اینجا نیز تکرار میکنیم: «چرا اراده جدی برای ایجاد آن ساز و کار وجود ندارد؟» و اما نکته سوم...
۳- دی ماه سال 97 آقای محمدباقر نوبخت، رئیس محترم سازمان برنامه و بودجه گفت در بهترین شرایطی که برای سال 98 پیشبینی شده، درآمد نفتی دولت 21 میلیارد دلار است. شاهکار آقای جهانگیری که به «دلار جهانگیری» معروف شد نیز باعث بر باد رفتن چیزی بالغ بر 18 میلیارد دلار شد آن هم در شرایطی که کشور به شدت به دلار نیاز داشت.(درباره این که این تصمیم اشتباه از سوی آقای رئیس جمهور گرفته شده یا آقای جهانگیری یا توسط هیئت دولت، اختلاف نظر وجود دارد اما در این که این تصمیم توسط همین دولت گرفته شده هیچ اختلاف نظری وجود ندارد) حالا رقم درآمد
21 میلیارد دلاری نفتی را بگذارید کنار این 18 میلیارد دلار. چیزی نزدیک به درآمد یک سال نفت کشور با یک تصمیم اشتباه بر باد رفته است! چرا کسی پاسخگو نیست؟ آیا این اتفاق اگر مثلا در چین یا کره جنوبی یا حتی همین آمریکا رخ می داد، به همین شکل از کنار قضیه رد میشدند؟ چرا قوه قضائیه پیگیر این موضوع نمیشود؟ آیا یکی از راههای جلوگیری از تکرار چنین اشتباهاتی، برخورد قضائی نیست؟ نکته چهارم را هم بخوانید:
بنزین، یکی از آن مجاری است که، به دلیل وجود برخی خلأها و کمکاریها و سوء استفادهها، باعث هدر رفت مقادیر زیادی از ثروت کشور میشود. طبق بررسیهایی که صورت گرفته همین بنزین در کشورهایی مثل عراق یا عربستان چیزی بالغ بر 18 هزار تومان در هر لیتر به فروش میرسد. قیمت هزار تومانی آن در ایران، شرایط ویژهای را برای قاچاق این ثروت ارزشمند فراهم آورده است. ضمن این که ما به دلیل نبود کنترل و ارزانی قیمت روزی 100 میلیون لیتر مصرف بنزین داریم! دولت از سال 93 به بعد، به رغم تصریح قانون میبایست اقدام به افزایش پلکانی قیمتها میکرد. اما به جای کنترل مصرف و جلوگیری از خسارتهایی که اشاره شد، مهمترین عامل کنترل و توقف قاچاق کالا را بنا به دلایلی مضحک، حذف کرد: کارت سوخت! شاید به این دلیل که یکی از افتخارات دولت قبل از این دولت بوده! حالا مدتی است همین دولت میگوید، به دنبال احیای کارت سوخت است! دولت آیا نباید در این باره پاسخگو باشد؟ احیای کارت سوخت آیا هزینه ندارد؟ و....
بیایید با یک جمع بندی، پاسخ این سوالها را پیدا کنیم. سه مسئله و سه راه حل. هم مسائل مشخص هستند هم راهحلها معلوم. این که چرا ارادهای برای حل این مسائل(لااقل تا لحظه تنظیم این یادداشت) دیده نمیشود، 3 پاسخ به ذهن حقیر میرسد:
1- یکی از دهها دلیل آن، وجود «تضاد منافع» است. با ایجاد این سازوکارها و توقف اجرای قوانین و همینطور احیای طرحهایی که «جواب میدهند» برخی نانشان آجر میشود! در کشورهایی مثل چین، هر کس مسئولیتِ دولتی داشته باشد، به هیچ وجه اجازه فعالیت تجاری ندارد. به هیچ وجه! البته برخی مطامع سیاسی مثل جمعآوری چند رای بیشتر نیز در برخی کوتاهیها بیتاثیر نبودهاند.
2- نقشه راه دولت، نگاه به داخل نیست. این دولت طی 6 سالی که در راس بوده نشان داده، به دنبال حل مشکلات از طریق «نگاه به بیرون» است. پیشنهاد وارد کردن مدیر از خارج، امیدواری به فرانسه برای ایجاد شغل برای جوانان ایرانی، خودِ برجام و انفعالی که این روزها همه در دولت میبینیم نشانههایی هستند که میگویند، ایراد در «نقشه راه دولت» است و نقشه راه نیز نگاه به بیرون از مرزهاست. یعنی کسی یا کسانی از خارج بیایند و مشکلات ما را حل کنند! جالب این که غالب این کشورها نیز جزو دشمنان جمهوری اسلامی ایران، قولا و عملا هستند.
3- بخشی از پاسخ نیز در قوه قضائیه است. باور بفرمائید اگر یکی از تخلفات آشکاری که بالا اشاره شد در مقیاسی به مراتب کوچکتر در یکی از کشورهای صنعتی رخ میداد، به شدت با فرد خاطی برخورد میشد. مراجعه شود به سرنوشت خانم «پارک گئون های»، رئیس جمهور سابق کره جنوبی، «کارلوس گون»، مدیر همزمان و ناجی شرکتهای خودروسازی نیسان، میتسوبیشی و رنو (قهرمان ملی ژاپن) و... برخوردهای جدی که سالانه با صدها مسئول ریز و درشت در برخی از کشورهای صنعتی میشود. یا اعدام شدهاند، یا از قدرت به زیر کشیده شده و در زندانند. قوه قضائیه الحق و الانصاف با تروریستهای اقتصادی و دانهدرشتها برخورد جدی داشته است اما نه به اندازه... نفس تشکیل قوه قضائیه در همه کشورها، برخورد با متخلفین و کاستن از تخلفات است، و در آن ملاحظهکاری و مصلحتاندیشی! نمیتواند جایی داشته باشد.