به گزارش استناد نیوز، در المپیک 2016 ریو و پس از شکست مهدی خدابخشی تکواندوکار کشورمان مقابل میلاد بیگی تکواندوکار ایرانی الاصل تیم ملی آذربایجان، رئیس فدراسیون تکواندو ایران گفت: «ما حاضریم جان خود را بدهیم تا مردممان شاد شوند. آیا پول اینقدر ارزش داشت که باعث ناراحتی مردم ایران شوند و کسی مزدوری کند؟ من اینها را هموطنان خودم نمیدانم» صحبت های تند و احساسی که بلافاصله واکنش کاربران فضای مجازی را هم به همراه داشت. این اظهار نظر عجیب پولادگر مجددا بحث بی پایان تغییر تابعیت ورزشکاران و مربیانی که به کشور دیگری مهاجرت می کنند را داغ کرد.
دلایلی همواره برای تغییر تابعیت ورزشکاران ایرانی مطرح شده که مهمترین آن ها مشکلات مالی است. همه میدانیم ورزشکار حرفه ای که برای قهرمانی و کسب افتخار برای کشور خود تلاش می کند باید تمام وقت و تمرکز خود را به تمرین معطوف کند و در اردوهای بلند مدت تمرینات سخت و طاقت فرسا را گاها با تحمل دوری چندین ماهه از خانواده پشت سر بگذارد و طبیعتا نه فرصتی برای راه اندازی منبع درآمدی برای خود دارد و (شاید) نه توانایی ایجاد کسب و کار، چرا که از سنین پایین تمام توان خود را برای ورزش صرف کرده است. بنابراین انتظار دارد در حرفه ای که انتخاب کرده و در آن به درجه بالایی از توانایی رسیده و جزء بهترین های کشور خود شده بتواند کسب درآمد کرده و زندگی مناسبی برای خود فرآهم نماید که البته انتظار بجا و معقولی به نظر می رسد.
در نظر بگیرید درآمد پزشکی را که در کشور از بهترین هاست، یا مهندسی که توانایی بالایی در رشته خود دارد، مدیری توانمند یا حتی مکانیک اتومبیل سرشناسی که تبحر خاصی در شغل خود دارد و... همه بهترین ها همواره درآمد بالایی دارند اما در ورزش ایران شرایط فرق می کند! کشتی گیر، تکواندوکار یا وزنه برداری که در اردوی تیم ملی حضور می یابد از بهترین های حرفه خود در ایران و جهان است اما درآمد او در حد جایگاهش نیست و در شرایطی شاید برابر با یک فرد معمولی در جامعه حقوق داشته باشد!
این را هم در نظر داشته باشید که عمر قهرمانی ورزشکاران محدود است و به زودی بازنشسته خواهند شد البته بدون مزایای بازنشستگی! وچه بسیار ورزشکاران توانمندی که در میانه راه قهرمانی با مصدومیت مواجه شدند و دیگر نتوانستند به ورزش ادامه دهند و چه بسیار پیشکسوتان ورزشی که علارغم افتخار آفرینی در دوران قهرمانی پس از بازنشستگی در ورزش، مورد بی مهری ها قرار گرفتند و در شرایط بسیار بد مالی دوران بازنشستگی خود را سپری می کنند و حتی توان مالی درمان آسیب هایی که در دوران قهرمانی برایشان به یادگار مانده را ندارند.
تمام موارد بالا گفته شده تا همیشه یک طرفه به قاضی نرویم و ورزشکاران و مربیانی که برای کشوری دیگر مبارزه می کنند مزدور و وطن فروش نخوانیم. هر فردی حق دارد و طبیعی است که به آینده خود هم فکر کند و دوران پس از ورزش خود را هم در ذهن مرور کند.
ورزشکارانی که عنوان قهرمانی جهان و آسیا را کسب می کنند و پرچم پر افتخار کشور را به احتزاز در می آورند و موجی از شور و نشاط در جوانان ایجاد می کنند چقدر پاداش میگیرند؟! آیا این پاداش ها جوابگوی زندگی پرخرج قهرمانی و پس از آن خواهد بود؟ باید گفت در ایران به غیر از 2-3 رشته خاص، تنها ورزشکارانی می توانند آینده خود را از نظر مالی تا حدودی تامین نمایند که در المپیک درخشیده باشند و مدال المپیک در کارنامه ورزشی خود داشته باشند. این از وضع قهرمانان ما! حال ورزشکاری را درنظر بگیرید که در ایران نفر دوم است و پس از سال ها حضور در اردوی تیم های ملی به هر دلیل پشت خط ملی پوش دیگری مانده و فرصت شرکت در مسابقات مهم را بدست نمی آورد، آینده برای او چگونه خواهد بود؟
بیشتر ورزشکارانی که تغییر تابعیت می دهند از آن دسته هستند که علارغم توانایی های بالایی که دارند در پشت خط ورزشکار دیگری مانده اند و هیچ آینده ای نه ورزشی و نه مالی برای خود متصور نیستند و برای دچار نشدن به سرنوشت پیشکسوتان خود که با بی توجهی زندگی می کنند راهی جز تغییر تابعیت برای خود نمی بینند، راهی که در مقطعی در سال 2011 همین قاسم رضایی که اکنون یک مدال طلا و یک برنز در کارنامه ورزشی خود در المپیک ها دارد، در حال پیمودن آن بود که خوشبختانه این اتفاق نیافتاد و افتخارات او برای ایران رغم خورد.
در ورزش با توجه به تصمیمات سلیغه ای که همواره اتخاذ می شود در بسیاری از مواقع ورزشکاران این احساس را دارند که حق آن ها ضایع شده و نفر برتر وزن خود هستند و به ناحق کنار گذاشته شدند، این هم دلیلی دیگر می شود به تغییر تابعیت ها.
با نگاهی منصفانه میبینیم همین میلاد بیگی که در ایران پشت خط مهدی خدابخشی قرار گرفته بود اگر این تصمیم ورزشی را نمی گرفت و به آذربایجان تغییر تابعیت نمی داد اکنون مدال برنز المپیک را نداشت و شاید هیچوقت علارغم شایستگی نمی توانست به آن برسد و سهم او از سال های سال تمرین و تحمل سختی ها «هیچ» باقی می ماند.
مانند میلاد بیگی ها در ایران فرآوان داریم که اگر به همین منوال پیش برویم و همچنان توجهی به ورزشکاران نداشته باشید در آینده ای نزدیک با لباس کشوری دیگر به میدان خواهند رفت و شاید باز هم با شکست رقیب ایرانی خود، از طرف مسئولانی که شاید اگر در آن موقعیت قرار می گرفتند یک لحظه هم در ترک ایران درنگ نمی کردند، مزدور و وطن فروش لغب بگیرند!
باید دولت و مجلس برای تغییر تابعیت ورزشکاران اندیشه کنند و راهی را بیابند که هم فرصت افتخارآفرینی برای کشور عزیزمان از دست نرود و هم ورزشکاران ملی پوش بدون دغدغه آینده به حرفه خود بپردازند و مجبور نشوند برای تامین آینده به کشوری دیگر مهاجرت کنند.
باید راهکاری اندیشید که به تلاش ورزشکاران پاداش داده شود و قانونی وضع شود تا ورزشکاری که برای مثال در المپیک شرکت می کند و علارغم تلاش و غیرت به یکی از مدال ها نمی رسد هیچ در نظر گرفته نشود!
باید مکانیزمی در نظر گرفته شود تا اعضای تیم ملی در رشته های مختلف ورزشی با داشتن ویژگی ها و شرایطی خاص بیمه شده و از حقوق بازنشستگی بهره مند شوند و یا به استخدام وزارت ورزش و ادارات ورزشی در بیایند.
باید با حمایت هایی که از طرف رسانه ملی صورت می گیرد و با بها دادن به رشته هایی به غیر از فوتبال در تلویزیون زمینه را برای جذب اسپانسر به رشته های ورزشی و برگزاری لیگ های پویا، فراهم نمود تا منبع درآمدی برای ورزشکاران و مربیان بوجود آید و مشکلات مالی آن ها رفع شود.
این که ورزشکاران ایرانی با وجود کمبودهایی که از نظر امکانات و توجه، به نسبت دیگر کشورها دارند در میادین ورزشی برای نام ایران می جنگند و به پیشنهادهای کشورهای دیگر «نه» می گویند بسیار ارزشمند و قابل تقدیر است و نشان از غیرت بالای آن ها دارد اما مسئولان هم باید شرایط آن ها را درنظر داشته باشند و به فکر آینده ورزشکاران ملی پوش باشند در غیر اینصورت نباید با تغییر تابعیت ها آن ها را مزدور خواند.